ارزش

ارزش، همان حقیقتی است که برای آن زندگی می کنم...

ارزش

ارزش، همان حقیقتی است که برای آن زندگی می کنم...

یک شعر جالب

این همه آتش خدایا شعله اش از گور کیست؟
شهوت این بی نمازان، نشئه ی انگور کیست؟

پرده دانان طریقت در صبوری سوختند
این صدای ناموافق زخمه ی تنبور کیست؟
شیخ بازیگوش ما از بس مرید خویش بود
عطسه ای فرمود و گفت این جمله ی مشهور کیست!


پنج استاد حقیقت حرف شان با ما یکی ست
راستی در پشت این دستورها دستور کیست؟

آب نوشان ادّعای خضر بودن می کنند
رنگ پیراهان اینان وصله ی ناجور کیست؟

دست این پاسور بازان هر که دل را داد باخت
دوستان چشم شما در انتظار سور کیست؟ 

دین و دل دادند یارانم در این شرب الیهود
شیخ ما در باده گم شد ، مست ما مستور کیست؟

این که خضرش خوانده اید، اسکندر مقدونی است
این که دریایش لقب دادید چشم شور کیست؟

این که بر آن گوش خود بستید،  صور محشر است
این که شیطان می دمد دائم در آن شیپور کیست؟

آن که می زد روز و شب پیوسته لاف اختیار
این زمان ترس از که دارد؟ این زمان مجبور کیست؟

بعد طوفان جز کفی در کیسه ی امواج نیست
شاه ماهی های این دریا ببین در تور کیست!
(علیرضا قزوه - مهرماه ۱۳۸۸)
نظرات 18 + ارسال نظر
نشان دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:04 ب.ظ http://neshan.mihanblog.com

سلام
احتمالا مطلب جدیدم رو ندیدی
اگه سری بزنی و نظری بدی که خیلی خیلی جالب میشه
با تشکر از نظری که برای مطلب قبلی داده بودی

آمدم نظر هم دادم دقت نکردی!

اندی دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:54 ب.ظ http://www.andylopen.blogfa.com

سلام دوست عزیز ، وب زیبا و جالبی داری لطفا به منم سر بزن مطالب متنوع و جالب زیادی دارم با تشکر از شما

صاد سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:59 ق.ظ

سلام برادر!
آپ کردین بی خبر...
خداحافظ عزیزم؛ با خواهرم بودم داره می ره مدرسه!گفت خداحافظ ص...
هوایی ام هوایی ام دوباره کربلایی ام
آره مامان جان . عب نداره. من عجله ندارم....این بار با مادر مکرمه بودم! گفت چایی..
آخه امروز همایشه. باید برم کمک. راستی شما خبر دارین؟! اه یادم نبود مهلتش تا دیروز بود ثبت نام. ااااا...بابا ای ول! خدایی مردی که زنش رو برسونه محل کار...این بار با پدر گرامی بودم! من همچین دل گرفته ای هم ندارم هاااا
مومن! دنیا دو روزه هنر کنیم همون نصف روز که خواب نیستیم تو هپروت نباشیم کلی.ه !
این حاج علیرضا چه جونی داره بچه ها زنگ زدن می گن فلانی مطمئنی فردا همایشتون برپاست؟! می گم خب چرا نباشه؟ میگه آخه حاجی سوریه است! بلیطشم امشبه هاااا دیر وقت. میرسه به همایش؟! گفتم خب بنده خدا همایش ساعت ۳ است خودشم متولی این کاره. یه جلسه هم که نیست شیششش تاست!(شیش تاییا! ما به این سبزها می گیم استادیومی خودمون زدیم... قش فش!!)
آقا خلاصه سرکاریم امروز حسابی
اگر نظرمن رو خوندین شاید امروز جلوی سالن بتونید ثبت نام کنید
ما که نیستیم. فقط پشتیبانی هستیم. شما برید همایش حالشو ببرید. البته شاید بچه های روابط عمومی(شون) به دانشگاه شما هم گفته باشند و باخبر باشید.
کلافم. این نوا کلافه م می کنه. شما خواستید کمک کنید؟ جدی؟ خوبه.
برام دعا کنید آدم شم. بخدا اگر آدم بودم وضعم این نبود.
یا خیر حبیب و محبوب... دیروز تو نمایشگاه اتفاقی افتاد که سدرضا و حاج حقی نمی دونستن با اون دیوونگی من چه کنن هرچی قربون صدقم رفتن که کوتابیاآقا...
بوی سیب سرخ...
مهم نیست. خدا بازم لطف کرد و نشونم داد که واقعاآدم نیستم
التماس دعا دارم کمیلی اونم از نوع سحر
ازین به بعد هم آپ کردید بگین. وگرنه قاطی می کنم و ..حالا مثلا چی می شه قاطی کنم؟! هیچی دیگه تو نت که هیچ وقلاگی نمی رم اینم روش و فقط اخبار و بعدشم کلا بای بابای تا دفاع از پایان نامه و... ینی حدودی می شه عید ۹۰
هههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه برمیگردم!
راستی شما تمایل دارید آدرس وبلاگ جدیدم رو داشته باشید؟
فکر نکنم
برای همین بی سر و صدا می رم
مثل هیمشه
فقط داداش التماس دعا
ما فامیل نیستیم. فقط دوست داشتیم خودمون رو به خانواده ی شاه آبادی با اون شهید بزرگوار و آمیرزاتقی و عمو سعید و غیره بچسبونیم که نشد
حلال کنید
یا کربلا(عیدتون هم مبارک. مشهدی هاش التماس دعای صحن انقلاب)

علی السلام...

ص.ف چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:06 ق.ظ

س.ل.ا.م
پدرمون در اومد.یک ثانیه درست حسابی تو مراسم نبودم.چرا شما نظراتتون رو تاییدیه نمی ذارید؟! می خواستم اسامی بچه های دانشگاه تون که اومده بودم رو...
بی خیال بابا
اعصاب ندارم. قاطی کردم. شرمنده حاجی مزاحم شدم. شرمون کم
همین

داری گیجم می کنی! این چه وضعیه؟!

پاورقی نویس چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:59 ق.ظ http://pavaraqi.mihanblog.com/

سلام
همین

سلام
تو این صاد رو می شناسی؟
منو گیج کرده موجود عجیبیبه!

صاد پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:48 ق.ظ

سلام
بله من موجود! عجیبیم. در واقع جز خیرالموجودین های شناخته شده برای عجایب هفتگانه ی جهان.
عیدتون مبارک
همین

ما که نفهمیدیم
عید شما هم مبارک

ریشو پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:55 ق.ظ http://saeed.feizian.ir

سلام
عیدت مبارک
ماچچچچچ!

عید شما هم مبارک
صلواتتتتتت!

صاد... پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:57 ق.ظ

راستی تو اون نظر ص.ف فعل ؛بودند؛ به فعل :بودم: قاطی شده! ای ییی یییی
فامیل مشترک من و شما اومده!
به خونه ی ما می گه ؛تهران!؛آخه اینجا برج میلاد داره(این داره رو با لحن خاصی بخونید) دلم براش یه ذره شده بود
صدای یا الله و قربون صدقه رفتن های بابام. سلام بابا جون... بابا خسین!! بابا خسین!
صدای بدو بدوش میاد
داره میاد سلاممممممممممممممممممممممممممم
یا حسین!
الان رو پام نشسته نارنجی!
زل زده داره نگاه می کنه که می نویسم
ساکت
ای جانم می گه چقدر تند تند می زنه
می گه ما یباش می زنیم
بمیرم برات دایی
آره دارمشون
وای داره درمورد کیبرد خودشون می گه
فدای حضرت رقیه بشم. وای خدا. وقتی یاد کربلا میفتم... محرم پارسال.... دانشگاه امام صادق...
یه دختر سه ساله...
من برم بهتره
یا مهدی

بیدارشو...

صاد پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:14 ق.ظ

یه خواهش
مرگ مو دارم می بینم
من دیگه نمی خوام بیام نت. ینی به این صورتی که میام برای همین خواهش می کنم این نظرات زیبا و درخشان ! بنده رو منت برسرم گذاشته و بپاکونید و در واقع بپوکونید! من یوخده قاطی ام.
چیو سه تا آوردم؟ آهان صفحه های وب رو میگه! داره می گه سه تا آبوردی
جاء الحق و ... یه روز میاد اونی که مهر فاطمی داره
یه روز میاد اونی که خال هاشمی داره
بیا بیا
-
-
امیدوارم به حرمت ناشناختگی م لطف کنید و در اولین فرصتی که نت اومدین این نظرات رو ببندین
در وبلاگ جدیدم هم شروع...جان؟! بیا همینجا بشین فدات شم. با چه لحن خاصی اسممو می گه. کف کردم. تا حالا اینجوری صدام نکرده بود. نوای شاد ام پی تریم جذبش کرده. برداشت گذاشت تو گوشش
آخه همش من مداحی گوش می دم و اولین باره می بینه یه چیز شاد داره ؛صداش از بند و بساط من میاد! داره قاشق بستنی شو با نوای مولودی تکون میده
از پشت چشم راستم می بینمش
آخه تقریبا رو سرامیک ها نشسته ازبس که اتاق من خلوته!
بیا بیابیا ای گل نرگس
وبلاگم رو که ببینه کف می کنه. عاشقه امام رضاست این فسقلی. آخه . هیچی. به ندای بابا لبیک میگه: بله؟بله؟ شیه؟!

در کدام عالم سیر می کنی؟؟؟

صاد پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:33 ق.ظ

باز صدام بالا رفت
داد
هوار
ف ر یاد!
آقا اصلا من قم نمیام
به جهنم
آخ سرم. ولم کنید اه. مادر من خوب برو شما الان
نمی خوام بیام بیرون
نمی دونم اصلا
پدر من آخه به خاطر خانوادت یه بار این قرار لعنتی رو...
حالم بده خندم گرفته
بنده خدا اگه این نظراتت رو نبندی یا تایید نذاری یا هفتگی ش نکنی یا یه بلایی سرش نیاری من تا خود اذان اینجا دری وری می نویسم
کلاس داریم امروز بعد می ریم قم
پدرمون رو درآوردن
بدم میاد از تجملات و من قربون تو ..تو قربون من
گوره بابای هرچی طلا و زن و زندگیه
بعضی ها یه بار از سوراخ دماغ فیل رد می شن اما زشتی بیرون اومدن از مجراهای دیگه رو...

نمی دونم چی جواب بدم این مطالب را!

صاد پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:37 ق.ظ

جان مادرت بیا این نظرات رو ببنند
مرگ من
آخ سرم. دارم دیوونه می شم. ینی هستم. نبودم هااا شدم.
فقط تو این جور موقع ها یه نفر حالم رو می فهمید
حوصله ی هیچ کس رو دیگه ندارم. هرکس که می خواد باشه
ای خدا عذاب نازل شه بر سر من. بقیه دیوو نه ها هم با من
که مرده شور همه مون رو باهم ببرند!
ای بابا
آقای شاه آبادی! برادر محمد حسین. بابا کد بالایی! بیا شر این نظراتتو بکن
اصلا من می رم گم می شم همه راحت شننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
زده به سرم

تو فکر کردی من خانم مارپلم که هی سر نخ می دی؟

ص پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:41 ق.ظ

چهارشنبه 6 آبان1388 ساعت: 0:3 توسط:.
مصطفی غفاری ساروی=علوم سیاسی
علیرضا امیری=علوم سیاسی
محمدمهدی حکیمی=ارتباطات
حمیدرضا صادقی نیارکی=مدیریت
وحید کرایلی=علوم سیاسی
محمد پوراسماعیلی=حقوق
حمیدی=مدیریت
حمزه اشکبوس=حقوق
رامین مالک=حقوق
مسلم طیبی=مدیریت صنعتی
اینم تتمه ی ماجرا. این همون اسمایی بود که گفته بودم دیدم که اومدن. عجیب تر شد؟ نه بخدا. من یه دیوونه ی معمولیم!
دعای کنید برای شفام!! عاجل عاجل عاجل. الساعه الساعه الساعه
حالا دیگه واقعا باید سر نظرات یه بلایی بیاری و گرنه هم داشنگاهی هات شاکی می شن که اسمشون...
یا اذان!

ببین من هم عقل درست و حسابی ندارم ها! این همه وقت میذاری این ها رو می نویسی لااقل یک کار با فایده بکن آخه...

. یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:01 ب.ظ

سلام .

من از راهی طی شده با شما سخن می گویم...
هیچ وقت اجازه ندهید هیچ ناموجودی جز وجود حضرت حق جل و علی جایی از قلب تان را اشغال کند.

سلام
شما مسیح هستید؟

. یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:01 ب.ظ

بترسید از روزی که فراخی سینه تان اسیر دسیسه شود . اگر صاحب مکان بر مکانش فرونشیند شرافت مکان حفظ می شود .جایگیری کلمه طیبه شرح صدری به شما عطا می کند که وصفش دشوار است. در مقابل بر خود مپسندید که ناچیزی مجازیه عنصر ناچیزی ترکیب وجودتان را به شکل خودش تغییر شکل دهد .
اگر روزی پنداشتید که کسی یا چیزی را به اندازه خودتون دوست دارید بدانید زمان آن رسیده که نامهربانی عالم به شما روی آورد و روی سرخ شما را زرد سازد .

ببخشید شما مسیح هستید؟

. یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:02 ب.ظ

اگه کسی رو به اندازه کل حرم امام رضا دوست داشتید بدونید که وقتشه درباره دوست داشتن یا نداشتن امام رضا تجدید نظر کنید .
منتظر آزمایشی باشید که همه دار و ندارتون رو ازتون بگیره

اگه نفسمون رو خیلی بیشتر دوست داشتیم، چه خاکی به سرمون بریزیم؟

. یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:05 ب.ظ

بسم الله

همه اینا رو گفتم تا برسم به اینکه ما هنوز رو قسم مون با مادرمون حضرت صدیقه طاهره هستیم:


ما در ره عشق نغض پیمان نکنیم

گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم

ان شاءالله.
مردودی ها که زیاد بودند. خدا کند ما جزو آنها نباشیم.

. یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:07 ب.ظ

جواب خیلی چیزها صبره.
.
.
.
.
و سکوت.



خوبه که همه منتنظر بمونیم.


هنوز همون حس برای یا زهراهاش

صاد پنج‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:57 ق.ظ http://sedation.blogfa.com

سلام و...
مگه قرار نبود این نظرات...
لیلی زن بود یا مرد؟!
ممنون جناب محمد حسین خان شاه آبادی که حرف من پشیزی /ارزش/ نداشت
وبلاگم رو ساختم تا داد بزنم
همین
یکی تو سرم داد می زنه: به جهنم که نظرات رو پاک نکرد >>>>قاطیم
دیگه فایده نداره گفتن این که نظرات رو پاک کنید
پس دیگه چک کردن هم نداره
وبلاگ هم خودکار بعد از یک ماه می پکه
یا شریف!

نظرتون ارزش داشت ولی گویا سوال من ارزش جواب دادن نداشت. من منتظر جوابم هستم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد